فصل²فیک؛[ بازی دوباره...]
P¹⁹
جیمین:دیگ خبری از اون نیست فعلا میریم خونه من
مینسو:باش.ه فقط م..منو از..دست.تهیو..نگ نجا..ت بد..ه
جیمین:نگران نباش
(فلش بک به نیم ساعت پیش....)
جیمین ویو
دقتی رفتم داخل اتاق مینسو بیهوش بود چند جا از بدنشم زخم داشت هرچقدر صداش کردم بیدار نشد مجبور شدم بغلش کنم ببرمش تو ماشینم وقتی گذاشتمش رو صندلی ماشین بیدار شد بهش گفتم میبرمش خونه خودم تا فعلا خبری از تهیونگ نشه وگفت باشه
(فلش بک به ۱ساعت بعد)
جیمین:خب رسیدیم
مینسو:جیمین
جیمین:جون...چیزه..بله
مینسو:پا..پاهام درد میکنه می..شه بغلم..کنی
جیمین:باشه
(ویو داخل عمارت جیمین)
جیمین:بیا بهت لباس بدم البته باید لباسای منو بپوشی
مینسو:با..شه
مینسو ویو
بعد اینکه رسیدیم خونه جیمین...جیمین رفت برام یه شلوارک وتیشرت آورد برام بزرگ بود ولی وقتی پوشیده بودمش حس خوبی بهم دست میداد بعد اینکه لباس پوشیدم رفتم پیش جیمین وازش خواستم تا......
[ادامه دارد...]
لایک نکردی کح
جیمین:دیگ خبری از اون نیست فعلا میریم خونه من
مینسو:باش.ه فقط م..منو از..دست.تهیو..نگ نجا..ت بد..ه
جیمین:نگران نباش
(فلش بک به نیم ساعت پیش....)
جیمین ویو
دقتی رفتم داخل اتاق مینسو بیهوش بود چند جا از بدنشم زخم داشت هرچقدر صداش کردم بیدار نشد مجبور شدم بغلش کنم ببرمش تو ماشینم وقتی گذاشتمش رو صندلی ماشین بیدار شد بهش گفتم میبرمش خونه خودم تا فعلا خبری از تهیونگ نشه وگفت باشه
(فلش بک به ۱ساعت بعد)
جیمین:خب رسیدیم
مینسو:جیمین
جیمین:جون...چیزه..بله
مینسو:پا..پاهام درد میکنه می..شه بغلم..کنی
جیمین:باشه
(ویو داخل عمارت جیمین)
جیمین:بیا بهت لباس بدم البته باید لباسای منو بپوشی
مینسو:با..شه
مینسو ویو
بعد اینکه رسیدیم خونه جیمین...جیمین رفت برام یه شلوارک وتیشرت آورد برام بزرگ بود ولی وقتی پوشیده بودمش حس خوبی بهم دست میداد بعد اینکه لباس پوشیدم رفتم پیش جیمین وازش خواستم تا......
[ادامه دارد...]
لایک نکردی کح
۷.۲k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.